زکریازکریا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک:زکریا

بازی سازی های4

فقط تکیه های یک برچسب است نه هیچ چیز دیگری... ولی برای زکریا شده یک دنیا سوال! کنار هم می چیندشان نگاهشان می کند سر و کله ی خودش را با آن می پوشاند و غش غش می خندد... حتی می خواهد آن را به من هدیه دهد... و من با چه عشقی از او قبولش می کنم...       ...
21 مرداد 1392

خواستنی های زکریا(1):

-    فقط زکریا باید درب خانه را بازکند! اگر شخص دیگری خدایی ناکرده این کار را انجام دهد درب را باید دوباره بسته و آن وقت جناب زکریا شخصاً نزول اجلال فرموده و درب را می گشایند.(البته همراه با لبخندی از سر رضایت) -        کلیه ی برنج زعفرانی روی دیس برنج را ایشان می باید میل فرمایند. -        هر شب همراه با پدری، مسواک و خمیردندان را برگرفته با ژستی آمرانه و از سر بزرگ منشی دندان هایشان را مسواک می نمایند و آن وقت چیزی که دیدن دارد ادای آب قرقره نمودنشان است. -        بین همه ی غذاها علاقه شان بیشتر بیشتر بر جناب مرغ...
13 مرداد 1392

ایامی که با تو ایممممممم ... همه اش بهار بود!

امروز ساعت پنج و پنج دقیقه ... سال نو زندگی مان تحویل می شود... این دوپاییز و دوبهار و دوزمستان و دوتابستان... همه اش برایمان بهار بود پسرکم، میوه ی دلم... میلادت مبارک زندگی سراسر سلامتی و سعادتمندی را در این شبهای قدر برایت از رب العالمین می طلبم. آرامش من  بدان که همه چیز در زندگی تکراری می شود جز مهربانی... دوستت داریم: بابامهدی و مامان زهرا
7 مرداد 1392

2 سالگی ات مبارک نور دیده ام

 وقتی اسم جشن تولد به میون میاد مادر و پدرا فقط به این فکر میکنن که چی کادو بدن که فقط کادو نباشه عشق و محبتشون هم باهاش باشه، درس زندگی هم باهاش باشه و خلاصه ... امسال هم هفتم مرداد از راه رسید و هرچند جشن نگرفتیم به خاطر ایام قتل و شهادت مولاعلی ع ولی کادو که گرفتیم واسه یگانه ی زندگیمون... کادویی مثل این قفسه ای که باباجون خودش ساخته برای گل پسرش. میشد خیلی چیزهای دیگه باشه! ولی ... وقتی یه کادو حاصل زحمت و دقت و عشق و محبت باشه زکریا هم یادمیگیره واسه کادویی که بعدها بخواد بده وقت بذاره و با هنر و ظرافت دستاش اونو بسازه.           ...
6 مرداد 1392
1